کد مطلب:326803 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:284

تعزیه ی ننه من غریبم
اما مقصود از اسم نور كه رتبه ی حسینی است و آن مخصوص آن حضرت (میرزا یحیی) است. اگر دیگری این دعوی را نماید، بدیهی است كه نزد عقلا، عاطل و باطل است. از كسی شنیده نشده است الا از حسین میلانی تبریزی (او جزو مقتولین 28 شوال 1268 در متن كتاب اسمش آمده) و از جناب والد ماجد آن نور چشم كه این ادعا را كرد بدون برهان. برهانی كه برطبق آن ادعای خود داشت، فرستادن دستمال خون آلود بود، برای امة الله و تعزیه ی ننه من غریبم در آورده بود. آخر كسی ندانست آن خون كه بود و از برای چه بود؟ كدام تیر سه شعبه بر ایشان رسیده و به كدام از اعضای ایشان زخم در آمده. باری اینها همه گذشته ولی از ادعاهائی كه كرده بودید نمی گذرم و آن این است كه نوشته اید «سینه را هدف سهام
احزاب ساخت» كی؟ كجا؟ چه وقت؟ تا در بغداد بودند، الواح بدیعه ی ایشان به توسط سلمان نا مسلمان به شیراز و كرمان و یزد و اصفهان و كاشان و طهران و جمع ولایات ایران می رسید. دست تكدی دراز كرده و دهان به حرص و آز باز نموده. در وقت مراجعت چون كشكول درویشان، از پخته و نپخته و دوخته و ندوخته، از ماكول و مشروب و ملبوس خراسان الی تبریز مملو بود. از اشربه و حلویات یزد و شیراز می نوشیدند، از البسه و حریرهای یزد و كاشان و خراسان می پوشیدند، از رنگ و حنای یزد و كرمان می بستند و از خربزه و گز اصفهان می خوردند و می شكستند. سهامی غیر از به و سیب و گلابی اصفهان ندیده و صمصامی جز پشمك و نقل بید مشك یزد، شنیده نشده كه به آن سینه ی مبارك رسیده باشد. عزیز این عبارات از برای چه و كه می نویسید، در صورتی كه می دانید از بدو ظهور این امر از سرائر و ضمائر آگاهم. در معضلات مسائل دین با كدام یك از علمای نجف و كربلا انجمن كرده و از روی برهان سخن راندند

تو بودی در سپاهان با شكر شاد

قلم شاپور، می زد تیشه فرهاد»

این نامه بسیار مفصل است و نمونه را همین كافی است.

میرزا حسینعلی پس از استقرار در عكا به تدریج در دعاوی خود بالاتر رفت و تا حد الوهیت رسید و القابی مطنطن برای خود قرار داد كه پیروانش او را به اسم نخوانند. از جمله ی این القاب «طلعت مبارك»
و «جمال مبارك» و جمال قدم» و «جمال حق» و «جمال بهاء» ولی سجع مهر او كلمه ی «ایشان» بود.

دوران زندگی او در عكا از 12 جمادی الاولی سال 1285 است تا سال 1309 هجری قمری و در این سال در ساعت 5 بعد از نصف شب، شب شنبه مطابق دوم ذی القعده مرد. مدت عمر او 76 سال و شش ماه بود. از آثار او كتاب هفت وادی و ایقان شرحش گذشت. دیگر كتاب «اقدس» در احكام. «هیكل» به فارسی و عربی. «طرازات» و «اشراقات» كه خیالات دور و دراز و ادعای الوهیت او را حاوی است و كتاب «الواح» كه مجموعه ی نامه های اوست به اشخاص به خصوص به سلاطین ایران و اروپا و بالاخره «كتاب عهدی» كه وصیتنامه ی اوست. بعد از او هم پس از یك سلسله مناقشات افتضاح آمیز، جانشینی وی، به عباس افندی ملقب به غصن الله الاعظم رسید، در مقابل میرزا محمد علی ملقب به غصن الله الاكبر.

از میرزا حسینعلی كمتر عكس در دست است و یكی كه از او دیده ام با زلف دراز و قیافه ی درویشانه است و بهترین این عكسها را انور ودود در كتاب ردیه ی خود آورده. میرزا یحیی بر خلاف برادر، زیاد اهل سر و صدا و تظاهر نبود و به همان القاب «ثمره» و «صبح ازل» و «وحید» و «مرآت» كه باب بدو داده بود قناعت داشت و در شهر ماغوسا در جزیره ی قبرس روزگار می گذرانید و صلاحیت خود را در خلافت باب تبلیغ می كرد. [1] فی الواقع باب در جائی از بیان می گوید «لااله الا انت لك الامر و الحكم و ان البیان هدیة منی الیك».
و در كتاب «دلائل سیعه» صریحا مراتب پنج ساله ی دین خود را، با حدیث مربوط به مفاوضه ی حضرت مولای متقیان با كمیل بدین نحو تطبیق می كند:

«نظر نموده در اجوبه ی مرفوعین قبلین (شیخ احمد احسائی و سید كاظم رشتی مقصود است) كه یقین می نمائی بر این كه ظهور موعود منتظر، همان ظهور حقیقت مسئول عنه است كه در حدیث كمیل دیده ای: در سنه ی اول كشف سبحات الجلال من غیر اشارة و در ثانی محو الموهوم و صحو المعلوم و در ثالث هتك الستر لغلبة السر و در رابع جذب الاحدیة بصفة التوحید ببین و در خامس نور اشرق من صبح الازل را خواهی دید اگر خود هارب نشوی. (رجوع كنید به ص 352 ترجمه ی مقاله ی سیاح به انگلیسی تألیف ادوارد براون)

پیداست كه صریحا نظر به میرزا یحیی ملقب به صبح ازل است و قصدی كه باب در استخلاف او به جای خود داشته است. به هر حال میرزا یحیی در تمام این مدت در جزیره بود و از آثار او یكی تكمیل بیان است تا واحد یازدهم و دیگر كتابی حاوی مطالب تاریخ و وقایع به نام «مجمل بدیع فی وقایع ظهور منیع» كه براون به چاپ رسانده و رسالاتی دیگر مثل «رساله ی نور». آثار او و باب را، پسرش میرزا رضوان استنساخ كرده و طبق قراردادی به كتابخانه ملی فرانسه واگذاشته و از این لحاظ كتابخانه ی ملی فرانسه بسیار غنی است.

فوت میرزا یحیی در هشتاد و دو سالگی شمسی در شهر فاما گوستا (ماغوسا) در روز 29 آوریل 1912 میلادی مطابق با شنبه یازدهم جمادی
الاولی سنه هزار و سیصد و سی قمری اتفاق افتاد و در یك میلی همان شهر كه 45 سال تمام در آن می زیست دفن شد. او برای خود جانشینی معین نكرد و فقط در طهران ابتدا حاج میرزا هادی دولت آبادی و بعد حاج میرزا یحیی دولت آبادی وضع ریاست مانندی داشتند.


[1] اگر كار ميرزا يحيي حقيقتي داشته، نسبت به ميرزا حسينعلي بوده والا چنانكه گفته شد، همه ي آنان بدعتگذار بوده اند و سراسر مردمي مرتد و بي دين.